پویا پویا ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پویا و پرنیا گلهای زندگی

احوالات

سلام. مرسی از شماهایی که به یادم بودین و احوال میپرسین.  بهترم تقریبا 20% شایدم به خاطر این باشه که دکتر بهم گفت که مشکل خاصی ندارم و فقط از خستگی کار بوده. گفت اگه مراعات نکنم و لکه بینی داشته باشم خطرناکه. گفت که باید پله اصلن! بالا و پایین نرم و خونه ومحل کار پله داره گفت که سرکار هرازگاهی پاشم راه برم چند قدم و مایعات بیشتر بخورم که اینو از امروز رعایت میکنم گفت که 3 روز استعلاجی بنویسه برام گفتم نه! چون میدونم اینا برگه دکتر براشون معنی ای نداره و الان این چندروز شلوغه و بااااااید باشم. تصمیم گرفتم باهاشون صحبت کنم بگم برج 4 یا 4و5  رو یک روز درمیون بیام آخر برج نصف حقوووووووووووووووقی!!!! که میدن رو ...
27 خرداد 1393

خانمانه

ادامه مطلب بدون رمزه هربار میرم سونو بهم میگه جفتت پایینه از پله زیادبالا پایین نرو + یه گزینه دیگه  + استراحت کن عاقا خونه طبقه 2 هستش و بدون آسانسور . سرکارم پله داره چه پله هایی!! اونوقتش سرکار گاهی سرپا هستم و گاهی اونقدر شلوغه که بینهایت کلافه و خسته میشم. ظهرها احساس میکنم دارم خودمو رو زمین میکشم و میرم خونه .  بماند که تازه راه برگشت به خونه خودش به یک سو که باید با اتوبوس 30 دقیقه کامل تو راه باشم .الان من چیکار کنم؟ دیشب تا صبح زیر شیکمم درد میکرد. میترسم :( هرچی به مطب دکترم زنگ زدم برم پیشش اصلن جواب نداد گمونم کلن تعطیل تشریف داشتن.  اگه یه طوری بشه چی؟ ...
25 خرداد 1393

دختره :)

سلام بچه ها خوبین؟ امروز با پسرک با هم رفتیم سونو. پسرکم رو صندلی نشست و از توی مانیتور نی نی رو دید. تازه اعتراض کرد که چرا پس تو دست نی نی کادو نبود! مگه قرار نبود برام کادو بیاره؟؟؟؟ وقتی دراز کشیدم تا دکتر ژلو بزنه چندبار سوره کوثر رو خوندم :) و دکتر با لبخند گفت که خانوم عزیز کوچولوت دختره  ومن و پویا این شکلی شدیم  پسرم بلند گفت مامانی حالا دیگه پاشو بریم دامن بخریم   قبل اینکه وارد اتاق بشیم یه آقایی رفت واسه رادیولوژی پویا گفت: مگه آقاها هم نی نی دنیا میارن؟؟؟؟ و سالن انتظار ترکید خخخخخخخخخخخخ بعدش با پسرم رفتیم شیر موز زدیم تورگ و همونجا که نشسته بودیم به هر کسی به ذهنم میرسید اس دادم گفتم هههههههه...
21 خرداد 1393

خردادنامه به روایت عکس

میگه بابایی چرا موهات سفیده ؟   بابایی: پیرم کردین!   پویا:سکوت...... آخر شب : مشغول نقاشی کشیدن رو تخته وایت برده و هی یه چیزی میکشه پاک میکنه هی مثل اینایی که سر قبر کسی نشستن پچ پچ میکنه ناله میکنه و هق هق میزنه! میگم چیه مامان؟ میگه: زیپتو ببند!!!! دارم با خودم حرف میزنم و دوباره ناله و هق هق ..... میگم آخه چی شده؟ میگه : بابایی پیر شده. داره میمیره. تو هم باهاش میمیری؟؟؟شماها با هم پیر میشین؟؟؟ و دوباره خط خطی رو تخته و هق هق  هدفون رو از گوش بابایی که در حال فیلم دیدن تولپ تاپ هست در میارم و میگم بیا گل پسرت رو توجیح کن که داره نوا میاره واست .... و بابایی کلی توضیح میده که هر کسی یه رنگ مویی داره و من رنگ موه...
19 خرداد 1393

تعادل

  بدون رمزه میدونین؟ تعادل چیز خوبیه. منظورم چیه؟ آدم خیلی چیزا رو دوست داره. خیلی کارا لذت بخشه. هر چیزی حدی داره. این روزا خسته ام از بی تعادلی. از اینکه مثلا بعضی کارای خونه ممکنه 2ساله قراره انجام بشه ولی نمیشه. و بعضی کارا روزی چند بار تکرار میشه. یا هفته ای چند بار! خوبه که آقایون هم به شرایط خانوما دقت کنن. خوبه که خانوما زیادی ایراد نگیرن و به آقایون اجازه بدن -مهلت بدن- بعضی وقتا مال خودشون باشن بدون هیچ سوالو جوابی. ولی خوبه که هر دوتوجه کنن که طرف مقابلشون آدم آهنی نیست و به کمک اون یکی نیاز داره. به همراهیش. به توجهش. چه خوبه که خانوما غذا بپزن. باعشق هم بپزن. وبا لبخند اونو بزارن جلوی آقای خونه وچ...
11 خرداد 1393

این روزای من + شیرین زبونی پسرک

یه سری موارد از تو کتابا یا سایتها برداشتم و بطور روزانه انجام میدم گفتم بنویسم شماها هم اگه کسی بارداره شاید به دردش خورد 40 تا سوره عصر (که من روزی چند بار میخونم این سوره رو ) 40 تا  سوره قدر (اینو یه جا خوندم  ) هر شب قبل خواب تسبیحات اربعه یک دور قران (که خوب من شروع کردم آروم آروم میخونم امیدوارم چون به ماه رمضون میرسم تو 9 ماهم بشه 2 دور) روزی 120 صلوات اعمال این ماهها زیاده . ولی من همینا رو انجام میدم . قبل خواب هم هر سوره ای که به ذهنم میرسه و حفظم میخونم در حالی که دستمو گذاشتم رو جنین!  خوردن کندر رو من برای پویا هم انجام دادم . بیرجند تو منطقه گرم و خشک هستش باید کمتر بخورم ولی ...
5 خرداد 1393
1